جدول جو
جدول جو

معنی حجت آباد - جستجوی لغت در جدول جو

حجت آباد
(حُجْ جَ)
ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسۀ عمومی نیگنان. دامنه و گرم سیر است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجت بارد
تصویر حجت بارد
کنایه از حجت سست و ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محنت آباد
تصویر محنت آباد
جای پر از محنت و مشقت، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
شعبه ای از کوههای البرز که در قسمت جلگۀ ایالت تهران تا کویر پیش رفته
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
نام یکی از دهستان های سه گانه بخش دورود است. این دهستان در خاور دورود واقع و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به دهستان ژان، از جنوب به دهستان زلقی، از خاور به دهستان کاغه، از باختر به بخش دورود. قسمت مرکزی دهستان جلگه اغلب قرای آن در دامنۀ کوهستانی واقع است. شمال و خاور و جنوب آن کوهستانی و هوای آن معتدل و از قنات و چاه و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات، صیفی. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالی بافی. راههای مورد استفادۀ آن مالروست. ایستگاه رودک راه آهن جنوب در این دهستان واقع است. از 38 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6700 تن میباشد. قراء مهم دهستان عبارتند از: ترس آب، نوران، بهرام آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه لاهیجان به رشت میان لاهیجان و سرخاب، در 555400 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان دیان و گوریجان در341 هزارگزی طهران
لغت نامه دهخدا
نام عده کثیر از قراء و از جمله، قریۀ مرکز بلوک میانولایت ولایت مشهد در خراسان،
قریه ای از توابع سمنان که دارای معدن نفت است،
قریه ای بجنوب غربی شاهرود،
قریه ای کنار راه زاهدان به بیرجند میان بژده و شوکت آباد در 450368 گزی زاهدان،
قریه ای کنار راه مشهد به کاریز میان سنگ بست و سعیدآباد در 42800 گزی مشهد،
قریه ای کنار راه طهران بسمنان میان قشلاق و جعفرآباد در 114500 گزی طهران،
قریه ای کنار راه طهران به شمشک میان رودک و اوشان در 39000 گزی طهران،
قریه ای است در خوار،
قریه ای کنار راه سنندج بهمدان میان شکوه آباد و تازآباد در 101700 گزی سنندج،
قریه ای کنار راه ملایر بهمدان میان ملایر و مهرآباد در 4000 گزی ملایر،
قریه ای کنار راه همدان و کرمانشاهان میان بیل وری و رحیم آباد، در 541000 گزی طهران،
قریه ای بچهار فرسنگی کرمانشاهان، (مجمل التواریخ گلستانه صص 165 - 166)،
قریه ای کنار راه بروجرد و خرم آباد میان عریان و احمدآباد در 461600 گزی طهران،
قریه ای بجنوب غربی عراق،
قریه ای بمشرق کوه گیلویه،
قریه ای کنار راه قم و اصفهان میان نی زار و دودهک در 201400 گزی طهران،
قریه ای کنار راه اصفهان به خونسار میان ملک آباد و تیران در 38700 گزی اصفهان،
قریه ای در ولایت اصفهان در بلوک برخوار که خربزۀ آن بخوبی مشهور است،
قریه ای کنار راه آباده و شیراز میان خانه درویش و امیرآباددر 625700 گزی طهران،
قریه ای به هفت فرسنگی مشرقی ده رم، (فارس نامه)،
قریه ای به یک فرسنگ و نیمی شمال شرقی فتح آباد، (فارس نامه)،
قریه ای در دوفرسنگی جنوب غربی اسپاس، (فارس نامه)،
قریه ای به شمال شرقی طارم، (فارس نامه)،
قریه ای به سه فرسنگی غربی نیریز، (فارس نامه)،
قریه ای به یک فرسنگ و نیمی شمال شرقی تل ّ بیضا، (فارس نامه)،
قریه ای در دو فرسنگی شمال شرقی جهرم، (فارس نامه)،
قریه ای میان کرمان و بندر عباس،
قریه ای بمشرق فارس،
قریه ای بشمال مزایجان نزدیک محمدآباد،
قریه ای کنار راه سیرجان و بندرعباس میان نیزار و گهگان در 1339600 گزی طهران،
ناحیه ای از نواحی آمل، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113)،
ناحیه ای از نواحی استرآباد و قنات بازید، که نصف آنرا، در سنۀ 1155 هجری قمری میرزا محمدباقر نامی وقف مسجد محلۀ دباغان استرآباد کرده است، در آنجاست، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 40 ع و ص 75)،
ناحیه ای از نواحی کولباد که در دو میلی شمال ’اسپ و نیزه’ است، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 65)،
ناحیه ای از نواحی کتول، در استرآباد، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 128)،
یکی از قراء شاه کوه استرآباد، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 126)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جائی که جز حسرت در آن حاصل نشود. حسرتکده. حسرت خانه. آرمان خانه، کنایت از دنیای فانی:
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابۀ دنیا که حسرت آباد است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. دارای 318تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، انگور، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. از ده فرمهین نیز میتوان اتومبیل به این ناحیت برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام قریه ای است به سرخس، نام قریه ای است بزرگ به مرو. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
آنجا که امنیت و آسایش برقرار است. و کنایت از خانه کعبه است:
خرم دلی که در حرم آباد امن عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود.
سعدی.
رجوع به آبادشود
لغت نامه دهخدا
(صِحْ حَ)
دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران 7000گزی جنوب باختر کرج. کنار راه کرج به اشتهارد. سردسیر. سکنه 176 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بن شن، صیفی، چغندر قند، لبنیات. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد 60هزارگزی شمال باختری نورآباد، 30هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد بکرمانشاه. جلگه، سردسیر، مالاریائی، سکنه 240 تن. آب از چشمه ها و محصول آن غلات، لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه مالرو. ساکنین از طایفۀ موسیوندند، و زمستان بقشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ جِ)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 78 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و شش هزارگزی راه فرعی خرامه بشیراز. ناحیه ای است که در جلگه واقع است و هوای آن معتدل و دارای 1120 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه کر و قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات و برنج. اهالی بکشاورزی گذران میکنند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). سه فرسخ و نیم کمتر میانۀ جنوب و مشرق گاوکانست. (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 258)
لغت نامه دهخدا
(کُ رُ کَ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. از سراب فتح اللهی وزز مشروب می شود. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و ساکنین از طایفۀحسنوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بزچلو است که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 243 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، در پنج هزارگزی باختر شهر ملایر در کنار راه جنوبی ملایر به بروجرد. جلگه و معتدل است. 1056 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه حرم آباد و محصولات آن غلات و صیفی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، دارای 200 تن سکنه، آب آن از قنات و محصولش غلات، برنج، خرما و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
دهی است از دهستان بیضا، بخش اردکان شهرستان شیراز پنجاه ونه هزارگزی جنوب خاوری اردکان. کنار راه فرعی زرقان به بیضا. جلگه معتدل مالاریائی. سکنه 92 تن شیعه مذهب. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و چغندر، تریاک. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی جزء دهستان فراهان سفلی بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در دامنه و سردسیر و دارای 147 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، کنجد، کرچک و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی باختر زرند و ده هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. دارای 11 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است. این دهستان در جنوب باختری صفی آباد و خاور دهستان نقاب و شمال دهستان طبس و باختر دهستان سلطان آباد واقع شده و از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع جمعیت آن 5137 تن است. راه شوسۀ جغتای از این دهستان عبور می نماید. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 7500گزی کرمانشاه و یک هزاروپانصدگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان. ناحیه ای است واقع در دشت سردسیر و دارای 100 تن سکنه میباشد. از سراب طاق بستان مشروب میشود. محصولش غلات، صیفی، حبوبات، چغندرقند، لبنیات و مختصر میوجات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. تا نزدیکی آبادی اتومبیل میتوان برد. به این ده، قلعۀ حکیم باشی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ جَ)
از محلات مشهور تهران در طرف شمال.
لغت نامه دهخدا
آبادیی نزدیک دریاچۀ ارومیه. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور در نه هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه و معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک. سکنۀ آن 100تن. آب آن از چشمۀ محلی و رود خانه طوره. محصول آن غلات و چغندرقند و انگور است. نام قدیمی این آبادی پنجه علی بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نهیب آباد جای وحشت آور الحذارای غافلان زین وحشت آباد الحذار الفرارای عاقلان زین دیو مردم الفرار. (جمال الدین عبدالرزاق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجف آباد
تصویر نجف آباد
ناهید نام شهری است در استان اسپهان
فرهنگ لغت هوشیار
مست آباد جایی پر از محنت و مشقت: سینه من کاسمان در خون اوست از خرابی محنت آبادست باز. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت آباد
تصویر حیرت آباد
جایی که کسان در آن متحیر گردند محل سرگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن آباد
تصویر حسن آباد
سیمین دشت ایستگاه شماره 24 راه آهن مازندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشمت آباد
تصویر حشمت آباد
رودک نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار